” اکسیر معرفت “
شعری از استاد عبدالحمید فرائی ، تقدیم به سید و سالار شهیدان امام حسین(علیه السلام)
کودک حسینی

مرا درخویش، پالائید مادر
سپس، بامعرفت زائید مادر

ازآن لحظه،که تربت ریخت کامم
لبالب از ولایت کرد ، جامم

من کودک ، هوائی کرد مادر
مرا هم ، کربلائی کرد مادر

مرا،دلداده کوی حسین"ع"کرد
اسیرخلق نیکوی حسین"ع"کرد

چه شب ها ،تاسحربیدارمیماند
بگوشم قصه عباس"ع"میخواند

به من،ازتشنگی می گفت:مادر
ز سقا ی جوانمردو دلاور

زعباس گرانقدر و وفادار
به من می داد،درس ومشق ایثار

در آنجا بود آب ، اما ننوشید
خدابودو فرات و نورخورشید

علی اصغر ، حدیث دیگری داشت
به جانم غصه را،ازکودکی کاشت

نه شیر و آب ، تیر تیز دادند
هزاران داغ ، بردل هانهادند

ز زینب گفت:مادر،بیخ گوشم
خداوندا: ز سرمی برد هوشم

زنی که صبر،ازاوشرمگین بود
مصیبت بیش ازحد،سهمگین بود

هزاران صحنه را،می دید زینب
هزاران بار ، می رنجید زینب

ولی فرزندزهرا"س"دم نیاورد
چوفولادی ، به ابرو خم نیاورد

یزیدازاو،سئوالی کرد،جانسوز
به شام شوم ، با آهنگ پیروز

بگو:زینب، خدایت را،چه دیدی
حدیث جانگزایت را ، چه دیدی

جوابش داد ، او والاترین بود
تماشا کردمش ، زیبا ترین بود

به جز زیبائی مطلق ، ندیدم
بلایش را،به جان و دل خریدم

مرا با اشگ،مادر شیرمی داد
زعشق و معرفت اکسیرمیداد

15092590791241751585511318541311233697712521336784.jpg

موضوعات: قرآن
[دوشنبه 1396-08-15] [ 09:54:00 ق.ظ ]