#بیست تلنگر سلوکی:
اول ، تحصیل تقوا و پرهیزکارى در جمیع فعل و ترک است که مدام در مقام مراقبه بوده ، پا از اندازه شریعت غرّا بیرون نگذارد و بر تقدیر عروض اثم و گناه با استغفار و توبه و انابه و ندامت ، به زودى تدارک مافات نماید .
دوم ، دوام ذکر حق به قلب و لسان که لمحه‏اى به غفلت نگذارند و ساعت را غنیمت شمارد و به غیر فایده ، ایّام مهلت را از دست ندهد که هر ساعت ، گوهر گرانبهایى است که جمیع دنیا و مافیها با آن برابرى نمى‏نماید .
سوم ، توکل و واگذاشتن امور به ولى حقیقى و پناه بردن به جناب مقدس اوست ، تعالى شانه . که در هیچ حال به راى و تدبیر خود اعتماد ننموده ، اتکال به ذات بى زوال نموده ، آنچه منعم حقیقى درباره او تقدیر نماید ، راضى بوده ، جناب متعال را متهم در قضا نداند و ضیق قلب و سخط اقدار را از صفحه دل بزداید .
چهارم ، تمسّک است به جمیع شرایع دین مبین در سنت سنیّه سید المرسلین و اخذ نمودن آن از علماى دین و ورعین متّقین که تخلّف از آن منشأ و اخذ به بدع و اهواء و باعث بر هلاکت است ، مانند: مداومت فرایض و واجبات و باز داشتن نفس از منهیّات در تمامی شب وروز . باید نهایت اهتمام و سعى تمام معمول داشت و به مجرّد وصف طریق بدون اعمال نفس ، به نصیحت شفیق اکتفا ننموده و در خصوص مراقبات نوافل و مندوبات فضایل بعد ذلک به قدر جهد طاقت و فراغ و صحت در لیل و نهار ، سعى بسیار نموده ، از ندامت تضییع عمر گرانبها در روز عرض اکبر با حذر بوده و زیان از سخن لغو و بى فایده خصوصاً فحش و کذب و غیبت و نمیمه نگاهداشت و از استماع منهیّات و امورات بى فایده دینیّه و دنیویّه با حذر بوده و جمیع اعضا و جوارح را از خلاف رضاى مالک حقیقى مضبوط و محفوظ داشت .
پنجم ، ممارست زهد وبى رغبتى در دنیاى و مافیها و اقتصاد در معیشت ،
ششم ، دوام یاد مرگ و مستعد بودن براى نزول فرض است که مکرر در نصب عین خود دانسته ، لمحه‏اى غافل نشود که غفلت ، باعث و بال دنیا و آخرت است و تهیّه اسباب سفر آخرت از وصیت و آماده کردن کفن و غیر آن از ضروریات را لازم داند که با ترک استعداد هر چند عمر یابد مرگ او فجأة خواهد بود .
هفتم ، دوام محاسبه نفس است در هر صبح و شام . پس هر گاه چیزى در اعمال خود ببیند ، حمد و شکر الهى را به جاى آورده و آن نعمت عظما را از جناب مقدس او تعالى دانسته ، توفیق زیادت طلب نماید و هرگاه شرّ و بدى در اعمال خود ببیند ، در تو به و انابه استعجال نموده ، به آب حسرت و ندامت ، صفحه دل را پاک گرداند و به تدارک اعمال نیک ، نفس نفیس را از آن دنیّه رهاند .
هشتم ، مداومت بر استغفار و طلب آموزش است و ساعات روز و شب ، خصوصاً در اعصار و اسحار؛ چه در وصیت حضرت لقمان که براى پسر خود فرموده : «بسیار بگو: اللهم اغفرلى» پس به تحقیق که براى جناب احدیت ، وقتهایى چند مى‏باشد که در آن وقت ردّ سائلى از درگاه عزت و جلالت نمى‏نماید . پس دائم الاوقات باید در دعا بود شاید دعا در ساعتى از ساعات به هدف اجابت رسد .
نهم ، امر به معروف و نهى از منکر است به قدر مقدور و با تحقق آداب و شرایط که مشهور و در کتب اسلاف مسطور است و هر گاه اظهار حق ممکن نشود ، لااقل مجالست اشرار را اختیار ننموده ، از دل بایداطوار و رفتار ایشان را ناخوش شمرده ، مداهنه با ایشان اصلاً به عمل نیاورد .
دهم ، مساعدت و یارى نمودن برادران دینى است در امور خیریّه و متوجّه شدن بر آوردن حاجتهاى ایشان است ، خصوصاً ذریّه طیبه حضرت با رفعت خیر البریّه و سلاله علویه فاطمیه .
یازدهم ، عظیم شمردن فرمانهاى الهى و تعظیم و تکریم علماى دین و اهل تقوا و اصحاب ورع از مؤمنین است که منشأ رستگارى دنیا و نجات عقبى است .
دوازدهم ،صبر نمودن است در جمیع مواطن که صبر به منزله سرایمان است و راضى بودن به اقدار ، باعث راحت دارین است و باید هرگز تمنّى و آرزو ننماید چیزى که عاقبت آن را نمى‏داند و دایم ، در هر حال ، شاکر بوده باشد که منشأ مزید نعمت است و درتعجیل فرج آل محمد(ص) مکرر داعى بوده باشد .
سیزدهم ، اشتغال است به ممارست علوم دینیّه نافعه در سلوک مسلوک آخرت و طلب آن از اهلش و از ملامت احدى بیم ننماید و در جهالت نماند .
چهاردهم ، اخلاص ورزیدن است در جمیع اعمال که غیر حقّ ، معیار نظر نبوده؛ چه ریا نعوذ باللّه شرک است و اجتناب از آن واجب است .
پانزدهم ، سعى نمودن در صله ارحام و احسان به آنهاست که منشأ رفع درجات و برکت مال و طول اعماد و رضاى حضرت کردگار است ،
هر چند سلام دادن بوده باشد . هر گاه غیر از آن ممکن نشود ، خصوصاً و الدین که حقوق ایشان بى شمار و عقوق ، موجب خسران و وبال است خواه در حیات و خواه در ممات .
شانزدهم ، زیادت برادان دینى و مذاکره ایشان است در امور دین و آخرت که از مذاکره با ایشان ، استعداد تام و توشه سفر پر خطر عقبى حاصل مى‏گردد .
هفدهم ، عدم توسع است در مباحات و عدم سخت‏گیرى است بر نفس ، بلکه اقتصاد و میانه روى باید سلوک داشت .
هجدهم ، معاشرت با مردم دنیا ، به عنوان مدارا ، در خور فهم و تاب عقل ایشان معامله نمودن و اعراض نمودن در معارف از آنچه ایشان منکر مى‏شمارند و به عقل ناقص راست نمى‏آرند و مزاوله و حسن خلق و کظم غیظ و تواضع و رفع کبر و عجب و خود بینى و خیلاء و نخوت و درخواست اصلاح اعمال خود و ایشان از درگاه احدیت است و سر رشته جمیع امور در اخذ به تقوا و پرهزکارى و دام مراقبه و نگهبانى ، جناب اقدس الهى ، تعالى شانه ، و توسل به اهل بیت اطهار ، صلوات اللّه علیهم ، فى اللیل و النهار مى‏باشد .
نوزدهم ، تحصیل خوفو رجاست که از سخط جبارى هراسان و از رحمت بى نهایت در مهد امن و امان بوده . در یک مرتبه این دوحال را نگهدارد که یاس و امن ، هر دو منشأ مآتم بى شمار مى‏گردد ، مگر در دم احتضار که دست از جان شسته ، رجاء رحمت باید غالب باشد .
بیستم ، تحصیل عفت نفس با وجود و سخاوت و ثبات و اطمینان و مواسات اخوان و مسامحه با ایشان است و تامل در دقایق مسطور و ریاضت نفس با مداومت ، مثمر سعادت و ارتفاع شقاوت است .

موضوعات: قرآن
[پنجشنبه 1396-10-14] [ 08:57:00 ق.ظ ]