آئین سنتی پوش در شاهرود طبق یک رسم کهن در شاهرود، آئین استقبال از ماه محرم در تکیه کهن بازار موسوم به زنجیری با حضور عاشقان خاندان اهلبیت(ع) و امام حسین(ع) برگزار شد.
افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیتنامهاش نوشت: «من افتخار میکنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.» طلبه شهید سعدالله محمدپور افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیتنامهاش نوشت: «من افتخار میکنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.»او که از همرزمان شهید چمران و از اعضای فعال ستاد جنگهای نامنظم بود، در سال 1341 در بهشهر مازندران به دنیا آمد، در همان شهر دوران ابتدایی را تمام کرد و به حوزه علمیه آیةالله ایازی رفت و به مدت سه سال در حوزه علمیه جعفریه رستمکلاء درس معرفت آموخت. پس از آن به گرگان رفت و به ادامه تحصیل پرداخت. …. افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیتنامهاش نوشت: «من افتخار میکنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.» او که از همرزمان شهید چمران و از اعضای فعال ستاد جنگهای نامنظم بود، در سال 1341 در بهشهر مازندران به دنیا آمد، در همان شهر دوران ابتدایی را تمام کرد و به حوزه علمیه آیةالله ایازی رفت و به مدت سه سال در حوزه علمیه جعفریه رستمکلاء درس معرفت آموخت. پس از آن به گرگان رفت و به ادامه تحصیل پرداخت. ▪ منش اخلاقی خواهر شهید میگوید: «ایشان در میان خانواده و اهل محل از محبوبیت خاصی برخوردار بود. صبوری، شکیبایی، امانتداری، وقتشناسی، صرفهجویی و سادهزیستی از صفات او بود. زیاد قرآن میخواند و با آن مأنوس بود. در مورد انتخاب دوست به ما سفارش زیاد میکرد و میگفت: باید اول امتحان کنید. به من درباره حفظ حجاب سفارش میکرد. وقتی از حوزه یا جبهه به منزل میآمد، به پدرم زیاد کمک میکرد و رضایت پدر و مادر را مقدم بر همه چیز میدانست.» ▪ فعالیت انقلابی وی با اوجگیری نهضت اسلامی با مردم انقلابی همگام شد تا آنکه خورشید انقلاب طلوع کرد. او در این ایام به شهر قم رفت و در حوزه مرکزی تشیع به کسب دانش و تقوا همت گمارد. برای استحکام پایههای انقلاب، شبها و بهطور افتخاری به جمع برادران سپاهی میپیوست و از شهر محافظت میکرد تا آنکه مسئله جنگ تحمیلی و نبرد با دشمن خارجی پیش آمد. ▪ قدم در خاک جبههها بار اول که به جبهه رفته و مجروح شده بود. بستگانش به او میگفتند: به درست ادامه بده و سنگر تعلیم و تربیت را حفظ نما؛ چراکه با مجروح شدن به وظیفه دینی خودت عمل کردی. جوابش این بود که تا زمانی که دشمن به حمله ادامه میدهد، باید با او مقابله کرد. با این انگیزه مجدداً به جمع رزمندگان اسلام در جبهه جنوب پیوست. بار دوم هم مجروح شد. به مدت پنج ماه در سپاه کردکوی خدمت کرد و با تجربهای که داشت توانست از اعضای فعال ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران شود. ▪ عروج مستانه عاقبت در فروردین سال 61 در عملیات فتحالمبین در منطقه رقابیه به فیض شهادت نایل آمد. پیکر پاک این طلبه رزمنده پس از تشییع باشکوه در روستای زیروان بهشهر نقاب به خاک سپرده شد. ▪ فرازی از دستنوشته شهید ما که این همه شهید میدهیم و قیام کردهایم برای نماز بوده است. توصیه و فرمان امام خمینی را گوش کنید که باعث سعادت شماست.
روحانی شهید علی ابراهیمی روحانی وارسته علی ابراهیمی از شهیدان جنگ تحمیلی و از مردانی است که پیش از شهادت، در میدان مبارزه با نفس اماره، دشمن درون را منکوب و مخذول نموده بود. شیخ علی در سال 1344 شمسی در روستای رودبست شهرستان بابلسر به دنیا آمد. خانواده مذهبی و نیز فطرت الهی او را پس از اخذ دیپلم به سمت تحصیل در حوزه علمیه سوق داد. مشهدالرضا را محل علمآموزی خود قرار داد و نوشتهاند که در این امر پشتکار فراوانی داشت. ▪ ویژگیهای اخلاقی از زبان مادر از همان کودکی به نماز و قرآن اهمیت زیادی میداد و همیشه به مسجد میرفت. حجب و حیایش زیاد بود و لباس آستینکوتاه نمیپوشید. میگفت: «مردها هم باید حجاب داشته باشند» محرم و نامحرم را رعایت میکرد و همیشه سر به زیر بود. دوست داشت اگر برای خدا عبادتی میکند کسی مطلع نباشد. به حلال و حرام خیلی اهمیت میداد مثلاً اگر در خانه کسی که میدانست خمس و زکات نمیدهند، غذا میخورد، پول آن غذا را حساب میکرد و خمسش را میداد. ▪ جهاد فی سبیلالله این طلبه مکتب امام صادق علیهالسلام چهار مرتبه قدم در مناطق جنگی گذارد و به نبرد با دشمن بعثی پرداخت. پدرش میگوید: یک روز پس از سه ماه به خانه آمد و سه روز ماند و دوباره میخواست به جبهه برود. قبل از رفتن به او گفتم: پسرم! نوبتی هم باشد، نوبت تو نیست. من برایت زحمت کشیدم قرار نیست که همیشه به جبهه بروی. در پاسخ گفت: پدرجان! اگر من قدم در راه چپ و خلاف گذاشتم، شما وظیفه دارید جلوی مرا بگیرید، ولی من در راه دین اسلام دارم جنگ میکنم. گفتم: برو، خدا به همراهت. ▪ خاطرهای از برادر شهید از سال 62 که به جبهه رفت، ندیدم که نماز شبش ترک شود. در پشت جبهه باهم به جمعآوری کمکهای نقدی و غیرنقدی مردم مشغول میشدیم. یکبار که از جبهه برگشته بود پدرم گوسفندی تهیه کرد تا زیرپایش قربانی کند. او خیلی ناراحت شد و گفت: دوستانم در این عملیات شهید شدند و شما میخواهید برایم گوسفند بکشید… که پدرم منصرف شد. ▪ جرعهنوش شهد شهادت عاقبت خداوند برای این روحانی مخلص و مجاهد خستگیناپذیر در سال 65 در عملیات کربلای یک دریچهای به سوی جنتاللقاء گشود و او را آسمانی نمود. پیکر مطهر آن شهید والامقام پنج روز پس از شهادت در زادگاهش تشییع و به خاک سپرده شد. ▪ گزیدهای از وصیتنامه شهید عزیزان جوانان پرشور! قدر و عظمت انقلابتان را بدانید و در حفظ و نگهداری آن کوشا باشید؛ چون ارزان بهدست نیامده است که حاصل خون هزاران شهید، معلول، اسیر و مفقودالاثر است