سالار زینب حسین جان
جانم حسین ع







 << < فروردین 1403 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31




سالار زینب


جانم حسین ع




جستجو






آمار


  • امروز: 120
  • دیروز: 106
  • 7 روز قبل: 568
  • 1 ماه قبل: 4081
  • کل بازدیدها: 172931



  • رتبه



     
      مینویسم از #عشق بین زوج های مذهبی ...

    ‌ ‌??

    ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌

    ‌✍مینویسم از #عشق بین زوج های مذهبی
    از محبت هایی که اساسش عشق به خداست…
    ✍مینویسم تا بدانند ,عشق برای بچه #مذهبی هاست نه آن عشق های پوچ و پوشالی خیابان!!!?

    ❤️همسرم مینویسم برای تو…
    که هنوز نیستی و#منتظرت هستم!!!
    ❤️دلم را پاک نگه داشته ام….
    نگذاشتم ذره ای از دلم جایی برای غیر تو باشد

    این هدیه سر سفره عقدمان به تو? تمام قلبم برای تو…❤️

    غیر از توها را قبل از آمدنت نمی دیدم , پس خیالت راحت…
    بعد از آمدنت که دیگر جایی برای دیدن نمی ماند چون تمام چشم? من خواهی شد!!

    خانه ات? قلبم است

    خیالت راحت برایت پاک پاک نگه اش میدارم!
    ‌️

    1494270635k_pic_5e800ed6-2ccd-4cef-b7d1-24bd2ee899f5.jpg

    موضوعات: انقلاب
    [سه شنبه 1396-02-19] [ 07:54:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      سفره حاکم اسلام ...

    ?❗️سفره حاکم اسلام❗️

    ✅ “احنف بن قیس” نقل می کند:
    روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم.
    پرسیدم:
    ((این چه طعامی است؟))
    معاویه جواب داد:
    ((مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‏اند.))
    بی اختیار گریه ‏ام گرفت.
    معاویه با شگفتی پرسید:
    ((علّت گریه ‏ات چیست؟))
    گفتم:
    به یاد #علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم.
    آنگاه سفره‏ای مُهر و مُوم شده آوردند.
    از علی پرسیدم:
    ((در این سفره چیست؟))
    پاسخ داد:
    ((نان جو))
    گفتم:
    ((شما اهل سخاوت می‏ باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می ‏کنید؟))
    علی فرمود:
    ((این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ ترسم حسن و حسین‏، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.))
    گفتم:
    ((مگر این کار #حرام است؟))
    علی فرمود:
    ((نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که #فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند:
    بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.))
    معاویه گفت:
    ((ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.))

    منبع :
    ?الفصول العلیه ، صفحه 51
    ?ینابیع الموده ، صفحه 172
    ?اصل الشّیعه و اصُولُها ،

    1494271377k_pic_6e45b8a8-b160-4643-819c-ae178b0cf915.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 07:53:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      #علے_اکبرهای_خـــــامنه ای ڇہ میکنند....؟ ...

    ‍ ‍ وصیت نامه هایشان را هنوز باد نبرده است…
    آنان که رفتند و در بد زمانه ی ستم،
    بلاکش غصه ها شدند..
    تا چادر تو،
    مبادا که روزی از پنجه های هرزه ی عدو،
    نخ کش بی حیایی ها بشود…
    #جوان
    روزت مبارک…. فقط….

    #علے_اکبرهای_خمینے از جوانیشان گذشتند….
    #علے_اکبرهای_خـــــامنه ای ڇہ میکنند….؟

    1494271478431834073_76648.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 07:53:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      توقع روحانی برای شعار مناسب روی موشکها: ...

    ?توقع روحانی برای شعار مناسب روی موشکها: ای موشک که می روی به سویش، از جانب من ببوس رویش???

    ???????????

    1494271602429628808_263645.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 07:52:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن ...

    ? نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود

    پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
    فردا اعدام کنید

    نجار آن شب نتوانست بخوابد …

    همسر نجار گفت :
    مانند هر شب بخواب …
    پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار “

    کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید …

    صبح صدای پای سربازان را شنید…
    چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دریغا باورت کردم …

    با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجیر کنند…

    دو سرباز با تعجب گفتند :
    پادشاه مرده و از تو میخواهیم تابوتی برایش بسازی …

    چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت …

    همسرش لبخندی زد و گفت :
    مانند هر شب آرام بخواب , زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند “

    فکر زیادی انسان را خسته می کند …

    درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبیر کننده کارهاست “.

    ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
    یا خواب می مانی…!
    یا از زندگی عقب

    در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بی کرانش باش…

    1494271240k_pic_83476db9-fdf1-4d43-b00c-298d2b46b7f5.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 07:49:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت