سالار زینب حسین جان
جانم حسین ع







 << < اردیبهشت 1403 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سالار زینب


جانم حسین ع




جستجو






آمار


  • امروز: 172
  • دیروز: 318
  • 7 روز قبل: 1260
  • 1 ماه قبل: 4433
  • کل بازدیدها: 174526



  • رتبه



     
      منبر رفتن جزو شریفترین کارهاست ...

    ????منبر رفتن جزو شریفترین کارهاست و باید شریفترین انسانها و عالم‏ترین آن‏ها به مسائل اسلامى و عامل‏ترینشان به احکام شرعى، در این راه قدم بردارند و آن را براى خود افتخارى بدانند.
    (20تیر70)

    1475942866k_pic_7beb6cce-0aba-456c-8776-af0d835e6acb.jpg

    موضوعات: بیانات رهبری, محرم
    [یکشنبه 1395-07-18] [ 07:57:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      اعتماد به خداوند متعال ...

    ????????‌ عجیب است….
    عجیب است که
    پس از گذشت
    یک دقیقه به پزشکی
    اعتماد می کنیم
    بعد از گذشت
    چند ساعت به کلاهبرداری
    بعد از چند روز به دوستی
    بعد از چند ماه به همکاری
    بعد از چند سال به همسایه ای
    اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم…..

    موضوعات: اجتماعی, ادبی
     [ 07:54:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      روضه شب پنجم محرم (عبدالله ابن الحسن علیهمالسلام) ...

    روضه شب پنجم محرم (عبدالله ابن الحسن علیهمالسلام)

    یکی از شهدای کربلا ، عبدالله بن حسن است ، وقتی پدر بزرگوارش امام حسن مجتبی شهید شد ، عبدالله تازه به دنیا آمده بود ابی عبدالله برای او هم عمو بود و هم به منزله پدر .

    روز عاشورا ، ابی عبدالله ، عبدالله را به خواهر بزرگوارش زینب سپرد عبدالله مرتب تلاش می کرد که خودش را به وسط معرکه برساند ولی عمّه اش زینب مانع می شد .

    اما یک مرتبه عبدالله خودش را از دست زینب رها کرد و گفت : به خدا قسم از عمویم جدا نمی شوم . آمد خودش را به دامن عموی بزرگوارش انداخت ، ابی عبدالله او را در آغوش گرفت . در همین لحظات بود یکی از دشمنان آمد ضربتی به امام حسین بزند تا شمشیرش بلند کرد عبدالله دست خودش را سپر قرار داد در نتیجه بعد از فرود آمدن شمشیر دستش به پوست آویخته شد در این مقطع فریاد زد : یا عماه ! عمو جان ! دیدی با من چه کردند 1 ابی عبدالله برادر زاده را در آغوش گرفت فرمود : عزیزم صبر کن به زودی به جد و پدر و عموهایت ملحق می شوی . هنوز دلجویی امام تمام نشده بود که حرمله ملعون گلوی نازکش را هدف تیر خود قرار داد در آغوش عمو به شهادت رسید 2.

    1. شهید مطهری ، حماسه حسینی ، ج 1، ص 312 – 310 .

    2. سوگنامه آل محمد ، محمد اشتهاردی ، ص 289 .

    1475790399k_pic_1b99a011-ce75-4b68-b7f1-e3b0fd5bc69e.jpg

    موضوعات: محرم
     [ 07:53:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      دلم کربلا میخواد ...

    دلم کربلا میخواد

    1475860818425710377_141244.jpg

    موضوعات: محرم
     [ 07:53:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      السلام علیکِ یا رقیة بنت الحسین ...

    یکی از روضه خوان ها میگه، شب پنجم صفر پیرهن سیاه تنم کردم برم هیئت، یه دختر پنج، شش ساله مریض حال داشتم،
    گفتد: بابا کجا میری؟
    گفتم:دارم میرم هیئت،
    گفت: مگه الان چه خبره؟
    گفتم:شهادت حضرت رقیه است،
    گفت: بابا رقیه کیه؟
    گفتم:دختر امام حسینه،
    گفت:بابا چند سالشه؟
    گفتم: هم سن خودته،
    گفت: بابا منم با خودت میبری؟،
    گفتم: نه عزیزم تو مریضی، استراحت کن، حالت بهتر بشه،
    گفت: بابا حالا که من رو نمیبری با خودت، بهش میگی بیاد کنارم؟
    با خودم گفتم: حالا من چی توضیح بدم به این بچه، گفتم: نه، نمیتونه بیاد،
    گفت: چرا بابا؟
    گفتم: اونم مریضه،
    گفت: چرا بابا؟ چی شده؟
    گفتم: بابا پاهاش درد میکنه
    گفت : بابا : چرا پاهاش درد میکنه؟
    گفتم:رو خارهای بیابون دویده،
    گفت:بابا چرا رو خارهای بیابون دویده؟ مگه کفش پاش نبوده؟
    گفتم نه کفش نداشته، کفشاشو غارت کردن، کفشاشو دزدیده بودند.
    گفتم : دخترم میذاری من برم، بیچاره ام کردی تو؟
    گفت:آره برو….
    من خداحافظی کردم، دم در دوباره گفت:بابا، یه سئوال دیگه….. سئوالش من رو بیچاره کرد، نشستم دم در شروع کردم به گریه کردن،
    گفت:بابا کفشاشو غارت کردن، چرا باباش بغلش نمیکرد !!!!! بابا من اون روز کفشم گم شده بود تو بغلم کردی بابا، چرا باباش بغلش نکرد….

    السلام علیکِ یا رقیة بنت الحسین
    ♥هرکی دلش شکست یه صلوات برای بی بیِ سه ساله بفرسته❤

    موضوعات: شهادت, محرم
     [ 07:52:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت