برای انجام یک کـار بزرگ و سختـی که در فنـاوری آن هم مشــکل داشـتیـم، انتخاب شــدم. حســن من را دید و گفـت : ” می خواهـی در این کار موـفق باشـی .. !؟ “ گفتــم : ” بـلـه? .. ! “
گفـت : ” برو بچـه های گروهـت را جمع کـن ، دستانتون رو بهم بدید “ و هم قسـم بشید و بگویید:
“خــدایا! ما برای رضـای تو این کـار را می کنیــم و هرچه ثــواب هم دارد، خودمان نمی خواهیــم ، تمـام ثــواب آن برسد به ?حضــرت زهــرا (س)? بچه ها هم خالصـانه به حرف او عمل کردند و این کار در کوتاهترین زمان ممکن که کسی هم فکرش را نمی کرد، انــجام شــد…✌️? «شـهید حسـن تهرانی مقـدم»