✍مینویسم از #عشق بین زوج های مذهبی از محبت هایی که اساسش عشق به خداست… ✍مینویسم تا بدانند ,عشق برای بچه #مذهبی هاست نه آن عشق های پوچ و پوشالی خیابان!!!? ❤️همسرم مینویسم برای تو… که هنوز نیستی و#منتظرت هستم!!! ❤️دلم را پاک نگه داشته ام…. نگذاشتم ذره ای از دلم جایی برای غیر تو باشد این هدیه سر سفره عقدمان به تو? تمام قلبم برای تو…❤️ غیر از توها را قبل از آمدنت نمی دیدم , پس خیالت راحت… بعد از آمدنت که دیگر جایی برای دیدن نمی ماند چون تمام چشم? من خواهی شد!! خانه ات? قلبم است خیالت راحت برایت پاک پاک نگه اش میدارم! ️
✅ “احنف بن قیس” نقل می کند: روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم. پرسیدم: ((این چه طعامی است؟)) معاویه جواب داد: ((مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریختهاند.)) بی اختیار گریه ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: ((علّت گریه ات چیست؟)) گفتم: به یاد #علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم. آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند. از علی پرسیدم: ((در این سفره چیست؟)) پاسخ داد: ((نان جو)) گفتم: ((شما اهل سخاوت می باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می کنید؟)) علی فرمود: ((این کار از روی خساست نیست، بلکه می ترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.)) گفتم: ((مگر این کار #حرام است؟)) علی فرمود: ((نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که #فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.)) معاویه گفت: ((ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.))
وصیت نامه هایشان را هنوز باد نبرده است… آنان که رفتند و در بد زمانه ی ستم، بلاکش غصه ها شدند.. تا چادر تو، مبادا که روزی از پنجه های هرزه ی عدو، نخ کش بی حیایی ها بشود… #جوان روزت مبارک…. فقط….
#علے_اکبرهای_خمینے از جوانیشان گذشتند…. #علے_اکبرهای_خـــــامنه ای ڇہ میکنند….؟