#جانم فدای پدر و مادرم امشب پدر و مادر عزیزم از سفر برگشتند و ماهم طبق معمول از قبل افطار رفتیم تا هم زیارتشون کنیم و هم دور هم باشیم ، بعد افطار پدرم روی مبل توی پذیرایی خوابید ومادرم توی اتاق خوابید انقدر خسته بودن که ساعت ها سرو صدای ما و بچه هامون هم بیدارشون نکرد ، بغض کرده بودم و داشتم با حسرت نگاهشون میکردم به آرامشی که کنار بچه های زیادشون داشتند ، به قول پدرم یکی تون میرین یکی تون میاین ما هیچ وقت سرمون خلوت نمیشه بابا جان ، وای به حال ما با تنهایی توی میانسالیمون ، با یکی دو تا بچه چه کنیم ، تو جوونی تنها میشیم و غریب ، کلا رو هم 3 الی 4 نفریم چی شد ما به اینجا کشیده شدیم ؟ چرا بچه زیاد و عیب دیدیم ؟ خلاصه امشب به حال خوب امروز پدر و مادرم حسادت کرد ، البته واسه داشتن همچین پدر و مادری هم حسودی کردم آخه ماها خیلی با پدر و مادرهامون فرق میکنیم ، بچه داری اونها کجا و بچه داری ما کجا !! ما ها که حوصله هیچی نداریم چه برسه به بچه ! #عکس تولیدی یکی از خواهر و برادرهام 27 سال پیش