سالار زینب حسین جان
جانم حسین ع







 << < فروردین 1403 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31




سالار زینب


جانم حسین ع




جستجو






آمار


  • امروز: 202
  • دیروز: 144
  • 7 روز قبل: 1055
  • 1 ماه قبل: 4403
  • کل بازدیدها: 170093



  • رتبه



     
      شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود ...
    شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود

    شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود

    پس از جستجوهای بسیار به تهران آمدم و زمانی که به یکی از بیمارستان‌ها تماس گرفتم عنوان محمود علومی فرزند ابوالحسن را اعلام کردم؛ گفتند بیماری با این مشخصات داریم. در آن لحظه آنقدر حس خوبی داشتم و خوشحال شدم که برادرم زنده است اما این حس خوب چند دقیقه‌ای بیشتر طول نکشید که گفتند که این رزمنده اعزامی از تویسرکان و پزشک است درحالی که محمود طلبه و اعزامی از اصفهان بود.

     
    ابوالفضل علومی، برادر شهید محمود علومی، با اشاره به خصوصیات بارز شهید علومی، اظهار کرد: من فرزند ارشد خانواده متولد ۱۳۴۲ هستم و برادرم محمود متولد ۱۳۴۹ بود؛ محمود زمانی که تحصیلات ابتدایی‌اش تمام شد، به دلیل شرایط سخت اقتصادی خانواده، به نطنزمهاجرت کردیم؛ محمود، پس از پایان دوره راهنمایی، به حوزه علمیه رفت. آن زمان مصادف با سال چهارم جنگ بود و محمود اصرار داشت تا به جبهه برود و از آنجا که تصمیم به تحصیل در حوزه علمیه داشت، تحصیل در حوزه را آغاز کرد. دو سال اول را در حوزه علمیه نطنز تحصیل کرد و سپس به قم رفت و تحصیلاتش را در حوزه علمیه بعثت قم زیر نظر آیت‌الله منتظری که در آن دوره قائم مقام حضرت امام خمینی(ره)، بودند، ادامه داد.
    وی افزود: در زمان جبهه من و برادر دیگرم ابراهیم به جبهه می‌رفتیم و در عملیات طریق‌القدس سال ۶۰ حضور داشتیم و پدر و مادرم چندان موافق حضور محمود در جبهه نداشتند اما محمود به ما می‌گفت که چرا شما در جبهه حضور دارید و به من اجازه اعزام نمی‌دهید.


    برادر شهید علومی ادامه داد: محمود با اصرار بسیار، موافقت پدر و مادرم را برای اعزام به جبهه را گرفت و سرانجام عازم جبهه شد. همچنین محمود در آن دورانی که طلبه حوزه بود، کلاس‌های قرآن را در شهرستان نطنز راه‌اندازی کرد و در سن ۱۷ سالگی به تدریس مشغول شد. محمود؛ پیگیرانه و بسیار مستمر تشکیل جلسات قرآن در استفاده از اساتیدی از حوزه علمیه قم و تهران بود و حتی استاد توپچی هم در این جلسات حضور داشتند و نظارت می‌کردند.
    وی بیان کرد: مادرم در قید حیات است اما پدرم دو سال پیش به رحمت خدا رفتند. پدرم نانوا بود و محمود زمانی که کلاس نداشت، فراغتش را در نانوایی و برای کمک به پدر می‌گذراند. محمود در مسائل اخلاقی و شرعی بسیار مقید بود و در برخورد با مردم بسیار خوش مشرب و خوش اخلاق بود.
    علومی اظهار کرد: محمود به دلیل برخورد مناسبش با مردم زبانزد عام و خاص در شهرستان نطنز بود. ۳۱ سال از شهادت محمود می‌گذرد و فردا ۲۱ دی ماه سالگرد شهادتش است که امشب مراسمی ویژه در حسینیه خانوادگی برگزار خواهیم کرد. محمود ۲۱ دی ماه سال ۶۵ در مرحله پنجم عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
    وی بیان کرد: محمود مقید به نماز اول وقت بود؛ همچنین تا پیش از دهه ۶۰ نان را کیلویی می‌فروختند به همین دلیل محمود زمانی که در نانوایی به پدر کمک می‌کرد حواسش را جمع می‌کرد تا نان را با وزن مناسبی به مردم بفروشد و دچار کم‌فروشی نشود.
    برادر شهید علومی تصریح کرد: محمود به موضوع خمس بسیار اهمیت می‌داد و در دوره‌ای که پدر شرایط اقتصادی‌اش خوب نبود؛ چند روزی را در پرداخت خمس تعلل کرد تا اینکه محمود به پدر گفت اگر خمس را پرداخت نکنید، دیگر چیزی در خانه تناول نخواهم کرد و در نهایت پدر را وادار کرد تا پیش امام جمعه نطنز برود و خمسش را پرداخت کند.

     


    وی افزود: من و ابراهیم که در جبهه‌ها بودیم و محمود هم بعدها با اصرار موافقت پدر و مادرم را گرفت و راهی جبهه‌ شد که برای بار اولی که به جبهه آمد، توفیق شهادت را داشت.
    علومی اظهار کرد: محمود به دلیل اینکه بار اولش برای حضور در جبهه بود، باید دوره‌ کامل آموزشی را می‌گذراند که دوره‌اش بسیار طولانی شد و فرمانده گردان هم اجازه حضور در عملیات را نمی‌داد. عملیات کربلای چهار، یک ماه و نیم قبل از عملیات پنج بود. محمود بسیار دوست داشت که در عملیات کربلای ۴ حضور داشته باشد اما به دلیل کامل نبودن دوره آموزشی‌اش، نتوانست موافقت فرمانده گردان را کسب کند و فرمانده می‌گفت که گردان نیاز به امام جماعت دارد و باید محمود بماند؛ گرچه برای محمود بسیار سخت بود اما محمود از فرمانده گردان قول گرفت تا در عملیات کربلای ۵ حتما حضور داشته باشد.
    وی ادامه داد: عملیات کربلای ۵ بود و فرمانده اجازه حضور محمود را به خط مرزی نداد. پشت اتوبوس‌های قدیمی، جایی برای خواب دارد که جلویش هم پرده‌ای پوشانده است. محمود پشت اتوبوس می‌رود و پرده را می‌کشد تا فرمانده او را نبیند. فرمانده آمار محمود را می‌گیرد و متوجه حضورش در اتوبوس می‌شود و چند بار نامش را صدا می‌کند:علومی، علومی، علومی؛ رزمندگان اشاره محل پنهان شدن محمود می‌کنند. محمود آنقدر مقابل فرمانده گریه کرد تا موافقت فرمانده را گرفت.

     

    برادر شهید علومی تصریح کرد: محمود در عملیات کربلای ۵ شهید شد و او سه ترکش نازک به قلبش خورده و نصف صورتش منهدم و دست راستش از ساعد قطع شده و به یک پوست بند بود.
    وی بیان کرد: زمانی که محمود شهید شد، پیکرش در خاک عراق ماند و ۲۰ روز پس از عملیات طول کشید تا پیکرش را به ایران آوردیم.
    علومی اظهار کرد: آن دوره من در قرارگاه صراط‌ المستقیم بود که ابراهیم برادر دیگرم با من تماس گرفت که مفقود شده و خبری از او نیست. ابراهیم و محمود در گردان امیرالمؤمنین لشکر ۱۴ امام حسین بودند و لشکر زیرپوشش استان اصفهان بود. پس از ۲۰ روز بچه‌های تخریب بعد از مین‌گذاری به منطقه رفته بودند و متوجه شدند که پیکر محمود نیمه جان در آن جا افتاده است و به والدینم اعلام کردم که محمود شهید شده است. گرچه پدر و مادرم می‌دانستند که برای محمود اتفاقی افتاده است؛ چراکه عملیات تمام شده بود و خبری از محمود نبود.

     

    وی ادامه داد: زمانی که از محمود خبری نداشتیم، من و پدرم برای جستجوی محمود به اهواز رفتیم و زمانی که خبری از محمود نشد من به مشهد و پدرم شیراز و اصفهان رفتند. احتمال می‌دادیم که شاید محمود موجی شده باشد و نتواند صحبت کند. پس از جستجوهای بسیار به تهران آمدم و زمانی که به یکی از بیمارستان‌ها تماس گرفتم عنوان محمود علومی فرزند ابوالحسن را دادم؛ گفتند بیماری با این مشخصات داریم. در آن لحظه آنقدر حس خوبی داشتم و خوشحال شدم که برادرم زنده اما این حس خوب چند دقیقه‌ای نکشید که گفتند که این رزمنده اعزامی از تویسرکان و پزشک است درحالی که محمود طلبه و اعزامی از اصفهان بود.


    برادرشهید علومی گفت: محمود هر هفته دو روز با مشقت‌های بسیار به نطنز می‌رفت تا کلاس‌های قرآن را برگزار کند و حتی زمانی که در منطقه بود، دائما از طریق نامه و تلفن پیگیر تشکیل کلاس‌ها بود.محمود ۱۸ ساله بود که شهید شد و به اندازه مرد ۴۰ ساله درک و شعوراخلاقی داشت.

    ادامه »

    موضوعات: شهادت, بزرگان, اجتماعی, محرم, ادبی, اهل بیت س, انقلاب, کار تشکیلاتی, اخلاقی, خانواده, قرآن, تبلیغ
    [شنبه 1396-10-23] [ 01:08:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      ماجرای جالب تولد آقای قرائتی(حتما بخونید) ...

    ?ماجرای جالب تولد آقای قرائتی(حتما بخونید)?

    ?حجت الاسلام والمسلمین اقای محسن قرائتی نقل می کند :

    ?پدرمن دوبار ازدواج کرد ولی فرزندی از هیچ یک از همسرانش پیدا نکرد تا اینکه او به چهل وپنج سالگی رسید

    ?یک روز همسایه او یگ گونی نزد او آورد که داخلش چند عدد بچه گربه بوده؛ و به پدرم گفت ما بچه زیاد داریم وبچه گربه هم زیاد داریم لذا بچه گربه ها را برای شما اورده ام
    ?پدرم دلشکسته ودر گوشه اطاقی نشست وگریه کرد وبا صدای بلند گفت:

    خدایا من را از اولاد محروم کردی که همسایه من به من تمسخر کند

    از قضا همان سال به حج میرود واز همراهان می خواهد که بعد از دعای او امین بگویندو پدرم از خداطلب فرزندانی صالح می کند که اولین انها واعظ ومبلغ احکام دین باشد وهمشهریان او امین می گویند وقتی که از حج بر می گردد خداوند در حدود پنجاه سالگی به او فرزند می دهد که اولین انها بنده هستم وما یازده تا فرزند هستیم‼️

    ⚪️برداشت ها

    1.بله، مکان در دعا کردن شرط است؛ کسی که اولین بار خانه کعبه را ببیند ودعا کند دعای او مستجاب است
    2.دعا در حق دیگران زودتر به استجابت می رسد
    3.دعا ان گاه به اجابت می رسد که همراه با ایمان اشد
    4.دل شکسته خریدار دارد

    بادل شکسته دعا کنیم?

    موضوعات: خانواده
    [دوشنبه 1396-07-10] [ 08:00:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      السلام علیک یا شیب الخضیب السلام علیک یا مرمل باالدماع ...

    ‍ #دلنوشته_همسر_شهید?❤️

    السلام علیک یا شیب الخضیب
    السلام علیک یا مرمل باالدماع

    وای از عاشورا
    وای از التهاب و بی قراری عصر عاشورا…
    وای که هرگز از یاد نمیرود و عادی نمیشود عاشورای حسین (ع)…
    وای از این غم که با رفتنت تمام وقت عاشوراست در دلم….
    دلم هر لحظه برای روی چون ماهت تنگ می شود و تنها نام حسین است که آرامم میکند…
    امسال محرم هم برای تو متفاوت بود هم برای من …
    برای تو که #امسال کنار اربابت و کنار علی اکبر حسین بودی و من که..

    امسال فهمیدم روضه #رقیه را?
    فهمیدم روضه #رباب را ?
    فهمیدم روضه #علی_اکبر را?
    امان از دل #زینب …?
    چه کشیدی خانوم،
    شاید امسال محرم توانستم گوشه کوچکی از #مصیبت های خانم زینب را درک کنم…
    #خداروشکر که لایق بودم برای درک مصیبت اهل بیت …

    دلتنگی و نبودنت روز به روز بیشتر میشود?
    خاطراتمان در شب های #محرم ،
    در هیئت،
    در روضه ارباب …
    و تو هم چنان دور ، دور ، دورتری…
    حداقل این محرم #بیا و نمان!
    من بے تو نمیتوانم غروب های تلخ را شیرین کنم
    این محرم بیا…
    بیا و مرهمی باش بر دل شکسته ام، روزهای سختی را گذرانده ام اما هیچ کدام به اندازه محرم ارباب قلبم را به درد نیاورد…?
    به دل
    به دست ،
    به جان !
    مَحرَمم بودی.

    و رفتنت ؛
    به الم
    به مرثیه
    به زنجیر
    مُحَرّمم شد…

    امید آمدنی هست ؛
    به نذر
    به نذر
    به نذر..
    قرارمان به
    برگشتنت بود…
    به دوباره دیدنت…
    اما
    نمیدانم کجا آرام گرفته ای…
    بی آن که بدانی من هنوز چشم به راهم برای آمدنت…?

    در تمام لحظه ها یادت کردم،
    کنار اربابت یادی از ما چشم انتظاران کن ای سرباز زینب?

    #شهید_محمد_اینانلو
    #سرباز_زینب #همسر_شهید
    #شهدای_مدافع_حرم #عاشورا
    #روزعاشورا #همسران_بهشتی

    1506868380435833035_88589.jpg

    موضوعات: خانواده
     [ 08:00:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      دارد چہ زود سفــره ے تو جمع میشود ...

    ?

    #ارباب_حسین_ع

    دارد چہ زود
    سفــره ے تو جمع میشود?

    ما کہ…
    هنــوز گریہ ے سیرے نڪرده‌ایم…?

    #محرمانه

    1506870276425702715_156434.jpg

    موضوعات: خانواده
     [ 07:59:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      چگونه میشود با یک قطره اشک روضه، همه گناهان بخشیده شود... ...

    ?چگونه میشود با یک قطره اشک روضه، همه گناهان بخشیده شود…
    .
    ماجرای تشرف علامه بحرالعلوم به محضر ولی عصر (ارواحنا فداه)
    .
    ?سید بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بین راه راجع به این مساله، که گریه بر امام حسین (سلام الله علیه) گناهان را مى آمرزد، فکر مى کرد.
    .
    ?همان وقت متوجه شد که شخص عربى که سوار بر اسب است به او رسید و سلام کرد. بعدپرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرورفته اى؟ و در چه اندیشه اى؟ اگر مساله علمى است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟
    .
    ?سید بحرالعلوم فرمود: در این باره فکر مى کنم که چطور مى شود خداى تعالى این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه)مى دهد.
    .
    ?مثلا در هر قدمى که در راه زیارت برمى دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته مى شود و براى یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده مى شود؟
    .
    ?آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من براى شما مثالى مى آورم تا مشکل حل شود. سلطانى به همراه درباریان خود به شکار مى رفت. در شکارگاه از همراهیانش دور افتاد و به سختى فوق العاده اى افتاد و بسیار گرسنه شد.
    .
    ?خیمه اى را دید و وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر پیرزنى را با پسرش دید، آنان در گوشه خیمه عنیزه اى (بز شیرده) داشتند و از راه مصرف شیر این بز، زندگى خود را مى گرداندند.
    .
    ?وقتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذیرایى از مهمان، آن بز را سربریده و کباب کردند، زیرا چیز دیگرى براى پذیرایى نداشتند، سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طورى که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را براى اطرافیان نقل کرد.
    .
    ?در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازى پیرزن و فرزندش راداده باشم، چه عملى باید انجام بدهم؟
    .
    یکى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.
    .
    دیگرى که از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهید.
    .
    یکى دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
    .
    ?سلطان گفت: هر چه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند، من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.
    .
    ?بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد.
    .
    ?پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود، چون خدا که خدائیش را نمى تواند به سیدالشهداء (سلام الله علیه) بدهد، پس هر کارى که مى تواند انجام مى دهد.

    یعنى باصرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گریه کنندگان آن حضرت، درجاتى عنایت مى کند، در عین حال اینها را جزاى کامل براى فداکارى آن حضرت نمى داند.
    .
    چون شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غایب شد.

    منبع:‌ العبقرى الحسان، ج1، ص119.

    1506890815k_pic_f9ed88ce-8b47-49c4-893e-22a9a068a8c0.jpg

    موضوعات: خانواده
     [ 07:59:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت