سالار زینب حسین جان
جانم حسین ع







 << < فروردین 1403 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31




سالار زینب


جانم حسین ع




جستجو






آمار


  • امروز: 133
  • دیروز: 466
  • 7 روز قبل: 1008
  • 1 ماه قبل: 4369
  • کل بازدیدها: 169949



  • رتبه



     
      ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت... ...

    ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت…
    روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.

    عاشورا، محرم

    أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
    سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و …، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟!

    مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش می کنیم دوباره چنین نشود.

    أفندی پرسید یعنی چه؟!

    شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است.

    اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
    ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است‼️

    منبع: صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی

    150632815717619184214137801631714387661282163579128.jpg

    موضوعات: خانواده
    [دوشنبه 1396-07-03] [ 12:21:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      فرزندان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در روز عاشورا ...

    فرزندان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در روز عاشورا
    در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
    حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
    مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
    بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.

    پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
    اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
    قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
    قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
    و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
    وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ
    ” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
    و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
    پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
    اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
    شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
    یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
    کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
    ”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“
    و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.
    بارگاه
    شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.
    شب چهارم: فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها)
    پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (علیه السلام) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) فرستاد.
    در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
    ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:
    به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.
    جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.
    بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:
    اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.
    نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.
    منقول است حضرت زینب(سلام الله علیها) زمانی که هر یک از بنی هاشم(علیه السلام) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (علیه السلام) برای تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.

    150632834017726185918317717915523111520818119015431.jpg

    موضوعات: خانواده
     [ 12:21:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      آئین سنتی پوش در شاهرود ...

    آئین سنتی پوش در شاهرود
    طبق یک رسم کهن در شاهرود، آئین استقبال از ماه محرم در تکیه کهن بازار موسوم به زنجیری با حضور عاشقان خاندان اهل‌بیت(ع) و امام حسین(ع) برگزار شد.

    15062440071772442491501331671751483165165632429251175.jpg

    15062440063915191133894184905610663242312109172.jpg

    150624400697149810780225110180142432514344235227195.jpg

    15062440061691988364512412125312417720656871296546.jpg

    1506244005154741088122188144157851382329617557144219.jpg

    موضوعات: خانواده
    [یکشنبه 1396-07-02] [ 12:36:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      طلبه شهید سعدالله محمدپور ...

    افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «من افتخار می‌کنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.»
    طلبه شهید سعدالله محمدپور
    افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «من افتخار می‌کنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.»او که از همرزمان شهید چمران و از اعضای فعال ستاد جنگ‌های نامنظم بود، در سال 1341 در بهشهر مازندران به دنیا آمد، در همان شهر دوران ابتدایی را تمام کرد و به حوزه علمیه آیةالله ایازی رفت و به مدت سه سال در حوزه علمیه جعفریه رستمکلاء درس معرفت آموخت. پس از آن به گرگان رفت و به ادامه تحصیل پرداخت. ….
    افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «من افتخار می‌کنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.»
    او که از همرزمان شهید چمران و از اعضای فعال ستاد جنگ‌های نامنظم بود، در سال 1341 در بهشهر مازندران به دنیا آمد، در همان شهر دوران ابتدایی را تمام کرد و به حوزه علمیه آیةالله ایازی رفت و به مدت سه سال در حوزه علمیه جعفریه رستمکلاء درس معرفت آموخت. پس از آن به گرگان رفت و به ادامه تحصیل پرداخت.
    ▪ منش اخلاقی
    خواهر شهید می‌گوید: «ایشان در میان خانواده و اهل محل از محبوبیت خاصی برخوردار بود. صبوری، شکیبایی، امانت‌داری، وقت‌شناسی، صرفه‌جویی و ساده‌زیستی از صفات او بود. زیاد قرآن می‌خواند و با آن مأنوس بود. در مورد انتخاب دوست به ما سفارش زیاد می‌کرد و می‌گفت: باید اول امتحان کنید. به من درباره حفظ حجاب سفارش می‌کرد. وقتی از حوزه یا جبهه به منزل می‌آمد، به پدرم زیاد کمک می‌کرد و رضایت پدر و مادر را مقدم بر همه چیز می‌دانست.»
    ▪ فعالیت انقلابی
    وی با اوج‌گیری نهضت اسلامی با مردم انقلابی همگام شد تا آن‌که خورشید انقلاب طلوع کرد. او در این ایام به شهر قم رفت و در حوزه مرکزی تشیع به کسب دانش و تقوا همت گمارد.
    برای استحکام پایه‌های انقلاب، شب‌ها و به‌طور افتخاری به جمع برادران سپاهی می‌پیوست و از شهر محافظت می‌کرد تا آن‌که مسئله جنگ تحمیلی و نبرد با دشمن خارجی پیش آمد.
    ▪ قدم در خاک جبهه‌ها
    بار اول که به جبهه رفته و مجروح شده بود. بستگانش به او می‌گفتند: به درست ادامه بده و سنگر تعلیم و تربیت را حفظ نما؛ چراکه با مجروح شدن به وظیفه دینی خودت عمل کردی. جوابش این بود که تا زمانی که دشمن به حمله ادامه می‌دهد، باید با او مقابله کرد. با این انگیزه مجدداً به جمع رزمندگان اسلام در جبهه جنوب پیوست. بار دوم هم مجروح شد.
    به مدت پنج ماه در سپاه کردکوی خدمت کرد و با تجربه‌ای که داشت توانست از اعضای فعال ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران شود.
    ▪ عروج مستانه
    عاقبت در فروردین سال 61 در عملیات فتح‌المبین در منطقه رقابیه به فیض شهادت نایل آمد. پیکر پاک این طلبه رزمنده پس از تشییع باشکوه در روستای زیروان بهشهر نقاب به خاک سپرده شد.
    ▪ فرازی از دست‌نوشته شهید
    ما که این همه شهید می‌دهیم و قیام کرده‌ایم برای نماز بوده است. توصیه و فرمان امام خمینی را گوش کنید که باعث سعادت شماست.

    150624370210025221412415114010510223718923925109215229141.jpg

    موضوعات: خانواده
     [ 12:33:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      روحانی شهید ‌علی ابراهیمی ...

    روحانی شهید ‌علی ابراهیمی
    روحانی وارسته علی ابراهیمی از شهیدان جنگ تحمیلی و از مردانی است که پیش از شهادت، در میدان مبارزه با نفس اماره، دشمن درون را منکوب و مخذول نموده بود.
    شیخ علی در سال 1344 شمسی در روستای رودبست شهرستان بابلسر به دنیا آمد. خانواده مذهبی و نیز فطرت الهی او را پس از اخذ دیپلم به سمت تحصیل در حوزه علمیه سوق داد. مشهدالرضا را محل علم‌آموزی خود قرار داد و نوشته‌اند که در این امر پشتکار فراوانی داشت.
    ▪ ویژگی‌های اخلاقی از زبان مادر
    از همان کودکی به نماز و قرآن اهمیت زیادی می‌داد و همیشه به مسجد می‌رفت. حجب و حیایش زیاد بود و لباس آستین‌کوتاه نمی‌پوشید. می‌گفت: «مردها هم باید حجاب داشته باشند» محرم و نامحرم را رعایت می‌کرد و همیشه سر به زیر بود. دوست داشت اگر برای خدا عبادتی می‌کند کسی مطلع نباشد. به حلال و حرام خیلی اهمیت می‌داد مثلاً اگر در خانه کسی که می‌دانست خمس و زکات نمی‌دهند، غذا می‌خورد، پول آن غذا را حساب می‌کرد و خمسش را می‌داد.
    ▪ جهاد فی سبیل‌الله
    این طلبه مکتب امام صادق‌ علیه‌السلام چهار مرتبه قدم در مناطق جنگی گذارد و به نبرد با دشمن بعثی پرداخت.
    پدرش می‌گوید: یک روز پس از سه ماه به خانه آمد و سه روز ماند و دوباره می‌خواست به جبهه برود. قبل از رفتن به او گفتم: پسرم! نوبتی هم باشد، نوبت تو نیست. من برایت زحمت کشیدم قرار نیست که همیشه به جبهه بروی. در پاسخ گفت: پدرجان! اگر من قدم در راه چپ و خلاف گذاشتم، شما وظیفه دارید جلوی مرا بگیرید، ولی من در راه دین اسلام دارم جنگ می‌کنم. گفتم: برو، خدا به همراهت.
    ▪ خاطره‌ای از برادر شهید
    از سال 62 که به جبهه رفت، ندیدم که نماز شبش ترک شود. در پشت جبهه باهم به جمع‌آوری کمک‌های نقدی و غیرنقدی مردم مشغول می‌شدیم. یک‌بار که از جبهه برگشته بود پدرم گوسفندی تهیه کرد تا زیرپایش قربانی کند. او خیلی ناراحت شد و گفت: دوستانم در این عملیات شهید شدند و شما می‌خواهید برایم گوسفند بکشید… که پدرم منصرف شد.
    ▪ جرعه‌نوش شهد شهادت
    عاقبت خداوند برای این روحانی مخلص و مجاهد خستگی‌ناپذیر در سال 65 در عملیات کربلای یک دریچه‌ای به سوی جنت‌اللقاء گشود و او را آسمانی نمود. پیکر مطهر آن شهید والامقام پنج روز پس از شهادت در زادگاهش تشییع و به خاک سپرده شد.
    ▪ گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید
    عزیزان جوانان پرشور! قدر و عظمت انقلابتان را بدانید و در حفظ و نگهداری آن کوشا باشید؛ چون ارزان به‌دست نیامده است که حاصل خون هزاران شهید، معلول، اسیر و مفقودالاثر است

    150624379654146315515479119971291249713333238168254.jpg

    موضوعات: خانواده
     [ 12:33:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت