سالار زینب حسین جان
جانم حسین ع







 << < اردیبهشت 1396 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          




سالار زینب


جانم حسین ع




جستجو






آمار


  • امروز: 179
  • دیروز: 279
  • 7 روز قبل: 2200
  • 1 ماه قبل: 5535
  • کل بازدیدها: 177432



  • رتبه



     
      فرقی ندارد... ...

    فرقی ندارد…
    کنار دریا باشد یا هیئت…
    مهمانی باشد یا مجلس روضه….
    قامتی که فاطمی باشد،
    هر جای این جهان به هوای مادر عاشق است….?❤️

    عاشق که باشی

    1493808482431703723_44416.jpg

    موضوعات: انقلاب
    [شنبه 1396-02-16] [ 09:28:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      علامه طباطبایی: ...

    علامه طباطبایی:
    سرمایه و دارائی من این است که مانند ترک‌های پشت کوه، صاف و بی‌غلّ و غشّ به حضرت ابوالفضل العباس(ع) ارادت و ایمان دارم

    1493808888431816620_40924.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 09:27:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      یا_علے_ابن_موسے_الرضا ...

    ?
    #قرار_عاشقے_8:00
    #یا_علے_ابن_موسے_الرضا

    فرض ڪن آمده اے گوشه اے اردو بزنے
    تا سرے ساده بہ آن #ضامن آهو بزنے

    مےروی زیر رواقش بنشینے اما ..
    در دلت شوق عجیبے است ڪہ زانو بزنے
    ?
    ?

    1493825431431714409_44602.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 09:27:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      داستان مرده‌ای که با دعای مادر به دنیا برگشت ...

    ?داستان مرده‌ای که با دعای مادر به دنیا برگشت?

    ◀️این داستان کسی هست که در معرض مرگ قرار گرفت و با عزرائیل ملاقات کرد و حتی در حالت مکاشفه قبل از مرگ، اهل بیت (ع) را هم زیارت کرد ولی با دعای مادر دوباره به دنیا برگشت.

    ?نقل از علامه طهرانی:
    یکی از اقوام‌ ما که‌ از اهل‌ علم بود‌ برای من‌ نقل‌ کرد:
    ?در ایامی که‌ در سامرّاء بودم‌، به‌ مرض‌ حصبۀ سختی مبتلا شدم‌ و هرچه‌ مداوا نمودند مفید واقع‌ نشد.
    مادرم‌ با برادرانم‌ مرا از سامرّاء به‌ کاظمین‌ برای معالجه‌ آوردند و نزدیک‌ به‌ صحن‌ یک‌ مسافرخانه‌ تهیه‌ و در آنجا به‌ معالجۀ من‌ پرداختند؛
    ?از معالجۀ اطبّای کاظمین‌ که‌ مأیوس‌ شدند یک‌ روز به‌ بغداد رفته‌ و یک‌ طبیب‌ را برای من‌ آوردند.
    همینکه‌ برای معاینه نزدیک‌ بستر من‌ آمد، احساس‌ سنگینی کردم‌ و چشم‌ خود را باز کردم‌ دیدم‌ خوکی بر سر من‌ آمده‌ است‌؛
    بی‌اختیار آب‌ دهان‌ خود را به‌ صورتش‌ پرتاب‌ کردم‌.
    ?گفت‌: چه‌ میکنی، چه‌ میکنی؟ من‌ دکترم‌، من‌ دکترم‌!
    ?من‌ صورت‌ خود را به‌ دیوار کردم‌ و او مشغول‌ معاینه‌ شد ولی نسخه او هم مؤثّر واقع‌ نشد؛
    و من‌ لحظات‌ آخر عمر خود را میگذراندم‌.

    ?تا آنکه‌ دیدم‌ حضرت‌ عزرائیل‌ با لباس‌ سفید و بسیار زیبا و خوش‌ قیافه وارد شد
    پس‌ از آن‌ پنج‌ تن‌‌ بترتیب‌ وارد شدند و‌ نشستند و به‌ من‌ آرامش دادند و من‌ مشغول‌ صحبت‌ کردن‌ با آنها شدم‌.
    ?در اینحال‌ دیدم‌ مادرم‌ با حال پریشان‌ رفت‌ روی بام‌ و رو کرد به‌ گنبد مطهّر امام کاظم (ع) و عرض‌ کرد:
    ?یا موسی بن‌ جعفر ! من‌ بخاطر شما بچّه‌ام‌ را اینجا آوردم‌، شما راضی هستید بچّه‌ام‌ را اینجا دفن‌ کنند و من‌ تنها برگردم‌ ؟ حاشا و کلاّ ! حاشا و کلا ّ!

    ?همینکه‌ مادرم‌ با امام کاظم (ع) مشغول‌ تکلّم‌ بود، دیدم‌ آنحضرت‌ به‌ اطاق‌ ما تشریف‌ آوردند و به‌ پیامبر (ص)‌ عرض‌ کردند: خواهش‌ میکنم‌ تقاضای مادر این‌ سید را بپذیرید !

    ?حضرت‌ رسول‌ (ص) رو کردند به‌ عزرائیل‌ و فرمودند: برو تا زمانی که‌ خداوند مقرّر فرماید؛
    خداوند بواسطۀ توسّل‌ مادرش‌ عمر او را تمدید کرده‌ است‌، ما هم‌ میرویم‌ إن‌شاءالله‌ برای موقع‌ دیگر.
    مادرم‌ از پلّه‌ها پائین‌ آمد و من‌ بلند شدم و نشستم‌ ولی از دست مادرم عصبانی بودم‌؛
    به‌ مادرم گفتم‌: چرا اینکار را کردی؟! من‌ داشتم‌ با اهل بیت (ع) میرفتم‌؛
    تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی که‌ ما حرکت کنیم ,

    موضوعات: انقلاب
     [ 09:27:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      شب سردیست و هوا منـتظر باران است ...

    شب سردیست و
    هوا منـتظر باران است

    وقت خـواب است و
    دلم پیش تو سـرگردان اسٺـ

    #شب_بخیر اے
    حرمت شرح پریشانے من

    مـاه پیشانے من
    دلبــــر بارانے منـــ?

    1493835121425714447_116212.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 09:26:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      هرکجای این جمهـوری اسلامی ، مرکز دنیاســت، هر زمانش عاشـورا ...

    ‍ │تـلـنگـرانـہ✍?│

    مـــا همـــه مدافــــع حرمـ?ــیم، وقتی که طعـــنه? های نامردمـان این شهر از جنس خنـــده ی ڪوفیان میشود ،وقتی صدای سڪـ?ــه های خلیفـــه نمیگذارد صدای مظلومـــان شنیده شود، آن زمان که نمڪ نان حرام به مردم شهر مـزه کند و کسی رزق شھـادت نخواهد ?!


    وقتی همه سرگـرم چهار دیواری هاے خودشان بشـــوند و کسی حیات عند رب نجویــــد ! 


    ما همه مدافع حرمیم وقتی صدای هل من ناصـــر امام عشق❤️ را بعد از ڪربلا همچنان میشنـــویم و صدای روضه ی زینب بالای سر بـرادر? ! حالا هرچند که ما درد کشــیدیم و به معـشوق نرسیدیم ! شهادت را به چشـم دیدیم ولی امیرالمــومنین را نه? ! حالی شبیه سقاے آب که دسـت به چشـــمه برد و …


    ما حزب اللهے ها امروز بهـــای جمهوری اسلامے?? هستیم که به وقتــش باید خـرج بشویم!
    خرج فتـــنه گران،
    منافـقان،
    دشــــمنان …

    گاهی اسمـمان رزمنــده جبهــــه و گاهی لباس شخصــی میشود ،گاهی مجاهـــدان خاموش ، گاهی مدافـــعان حرم…


    گاهی میـــدان مبارزه مان به پهنای دشت های جنــوب کشور است ، گاهی به تنگی کوچــه های جنوب شهر ، گاهی به وسعت یک نفْــس ، گاهی به کوتاهی یک نفَس ، گاهی به دلتنــگی رزمــنده کنار ڪرخه ، گاهی به غربـــت جانباز کنار راین ، گاهی به زیر تانڪ های عراقی، گاهی به گنبد مسجـد جامع?، فرق ندارد !

    هرکجای این جمهـوری اسلامی ، مرکز دنیاســت، هر زمانش عاشـورا ، هر کسی هم که بجنگــد شھــید است،
    ان شــــاالله…??


    #آماده_باشید✌️???
    #ما_کم_نمیاریم?

    1494008779431834714_60035.jpg

    موضوعات: انقلاب
     [ 09:25:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت