#اماما-دوستت داریم
در جاهلیت قرن بیستم، نهضت تو بعثتی بود، برای کاشتن بذرایمان، اعتماد ، آزادی و استقلال در ذهن و دل امت اسلام .
صدایت، فریادی بود، علیه بت هایی جدید و مشرکان این روزگار!
و کلامت،” آیه” هایی که در “حرا” ی خودسازی ، بر دلت تابیده بود .
و پانزده خرداد، جلوه ای از” فاصدع بـِما تـُؤمر” که خشم طاغوت ها را برانگیخت .
زندانی شدنت ، دوران تلخ ” شعب ابی طالب” بود .
و تبعید تو و یارانت، هجرت به حبشه!
سالی که مصطفایت را دادی ، ” عام الحزن” تو بود .
و عزیمت به پاریس، هجرت مجددی بود که در آنجا یاران مهاجر و انصارت در عقبه های غربت، با تو بیعت کردند.
امت در ایران ، انصار تو بودند که نزول و آمدنت را به ” یثرب انقلاب"، انتظار می کشیدند.
انتظار به سر آمد.
از” ثنیة الوداع” مهرآباد، بدر سیمایت در افق ایران تابید و در” قـُبا” ی بهشت زهرا، نماز عشق خواندی و هفتاد هزار شهید گلگون کفن در آن روز به تو اقتدا کردند .
و… بدینگونه ولایت تو برمؤمنان ، در شکل نظام اسلامی تحقق یافت و پیامت نافذ ، سخنت الفت آور و خانه ات قبله دل ها شد.
مدینه انقلاب، پیام تو را به خارج از مرزها صادر کرد .
قبایل و احزاب، برای خاموش ساختن این نور، ائتلاف کردند. غزوات و سرایای تو آغاز شد. ده سال ازهجرت تا وفات، با منافقان درگیر بودی ، احبار و رهبان و اهل کتاب ، کار شکنی کردند . متحجران ِ بی درد ، دلت را خون ساختند.
” پیام برائت ِ” تو، سوره توبه ی این انقلاب بود و سالی که آن ” جام زهر” را دردمندانه سرکشیدی و آخرین حرفهایت را در آن پیام شگفت گنجاندی ، به یاد ” حجة الوداع ” افتادیم .
و … آه از آن ” وصیتنامه” که کاش هرگز گشوده و خوانده نمی شد!
و درد از آن” رنجنامه ” که برای چندمین بار، ما را به یاد رنج های علی علیه السلام در” حکمیت” و دردهای امام مجتبی علیه السلام در صلح با معاویه انداخت و مظلومیت ” عترت” را تجدید کرد.
اینک ، ماییم و درد فراق و داغ هجران .
ماییم و رنج یتیمی و غم بی پناهی و اندوه بی پدری .
” حسینیه جماران"، مسجد مدینه انقلابمان بود و امت تو مهاجران و انصاری بودند که بارها با تو بیعت رضوان کردند .
دریغا که دیگر خطبه های رسول انقلاب ، به گوش نمی رسد .
اینک ، آن صندلی که بر آن می نشستی و موعظه می کردی و رهنمود می دادی، در فراق تو همچون “ستون حنانه” ناله سر می دهد .
دیگر"بلال” پس از تو اذان عشق نمی گوید و سایه دستانت بر سر ما چتر نورانی نمی شود.
ما شیفتگان ، پنجه نیاز به ضریح کلامت می افکندیم . پای پنجره ولایت تو، دخیل می بستیم ؛ و از کرامت تو، درد بی دردی خود را “شفا” می گرفتیم.
حکومت اسلامی ما، زاییده “جهاد اکبر” تو بود. حوزه ها را جان دادی و اسلام را در سطح جهان، آبرو بخشیدی.
ای عزیز! .. ای یوسف سفر کرده !
ما یعقوب وار، چشم انتظار “فرج” هستیم.
چه کنیم؟ پس از تو، غم، خانه ای جز دل های ما را سراغ نمی گیرد .
اماما!… ما غریب و دل سوخته ایم و همه چیز برایت عزادار است.
دستی که تو را شستشو داد و کفن کرد و به خاک سپرد، شاعری که در سوگ تو شعر سرود، خطاطی که نام تو را بر کتیبه های عزا نوشت ، خطیبی که در ” یاد تو” منبر رفت، صفحه روزنامه ای که در سوگ تو” ویژه نامه” منتشر ساخت ، چاپخانه ای که ” اعلامیه” مجالس تو را چاپ کرد، اسیرانی که در زندان های بغداد، به امید دیدار تو” اسارت” را تحمل می کردند، همه و همه… در سوگ تو داغدار و غمگین اند.
حتی، آن سجاده که سحرگاهان، خود را به پای تو می افکند و بوسه می زند، حسینیه جماران، جایگاه خالی تو، قلمی که با آن ، پیام می نوشتی ، شمدی که روی پا می انداختی، چه غربت سوزناکی!…
اماما!… این داغ، داغ جدایی است که بر دلمان نشسته ، این سوز، سوزعشق است که به آتشمان کشیده و این درد، درد فراق است که بی تابمان کرده است. دلی که در سوگ تو نسوزد ، ” دل ” نیست.
چشمی که در عزای تو نگرید، چشم نیست، روزن بی روشنایی است.
ای روح قدسی!
ای جان جان ها، ای جلوه آرمان ها، ای عصاره پیدا و پنهان ها!
سایه پرمهر الهی بودی که بر سرمان سایه عزت افکندی !
نوحی بودی، منجی ما در طوفان ها ؛
ایوبی بودی ، صبر آموز امت در بال ها ؛
یعقوبی بودی، الهام بخش شکیبایی در فراق یوسف های جهاد و شهادت ؛
ابراهیمی بودی که ما را آیین ” تبرداری” و ” بت شکنی” آموختی ؛ خود، تبرزن توحید بودی،” خلیل ِ ” حادثه انقلاب و فدا کننده ” اسماعیل” در قربانگاه رضای حق
امامی بودی که با “امت” عشقی متقابل داشتی،
رهبری بودی که “راه ” سعادت را به “رهروان” می آموختی.
ای کوچ شبانه ات مصیبت عظمی! آیا به راستی برای همیشه رفته ای؟
خوشا به حال شهیدان که در” بهشت زهرا” ، همسایه دیوار به دیوار تواند.
ای امام!… ای نگین افتاده ازانگشتر امت، ای جان رفته از پیکر ایران، ای گوهر در خاک نهفته، ای پدر شهیدان و فرزندان شهدا، ای سالار بسیجیان عاشق!
دریغ از پرچم پر سخاوت دستانت که دیگر از فراز جایگاهت در جماران، بر سرمان در اهتزاز نیست.
اینک مرقد پاک تو، پناهگاه دل های داغدار و جان های بی قرار و چشم های اشکبار است و سخنانت، نه تنها در” صحیفه نور"، بلکه “در صفحه جان” هر شیفته صادق و با معرفت است که قدر آن گوهر تابناک را می شناسد.
ای روح بلندخدایی! ، ای منادی اسلام ناب محمدی!
رحلت جانگدازت، روز رحلت پیامبر را در ذهن ها تداعی کرد و شور دلدادگانت ، کربلایی مجدد آفرید و غم رفتنت، عاشورایی بر پا ساخت.
چرا نسوزیم؟… که هر سنگ سنگ این سرزمین، هر برگ برگ درختان، هر ستاره و هر سپیده، تو را به یاد ما می آورد.
اماما!… ای کلامت موزون، ای پیامت میزان،
ای حاضر عصر غیبت، ای بار یافته به حضور!
بعد از تو، خاطره محزون است.
اماما! از آن جهان، دل
موضوعات: تبلیغ
[یکشنبه 1398-03-12] [ 12:22:00 ب.ظ ]