بسمه تعالی
تقدیم_به_شهدای_منا
چه قدَر غبطه به حال پدرم میخوردم
به دلم حسرت همراهی او میبردم
آخر او در سفر مکه به سر میبردهست
در شب قدر ، چنین خیر ، قدَر می بردهست
خوش به حالش که صفا کرد در ایام مدام
استلام حجَر و ملتزم و رکن و مقام
این سعادت که نصیبش شده، بیهمتا هست
مُحرِم و بر لب او تلبیهی یکتا هست
غبطهام بود رسیدهست به مشعر ، عرفات
جبل الرحمه ، منا ، خیف ، وَ رمی جمرات
بازگشتش به وطن در سرِ من میچرخید
اسم مهمانِ ولیمه، برِ من میچرخید
وسط شادیِ من بود که دیدم اخبار
گفت و گو می کند از حادثهای بس غمبار
باز دنبالهی آن مسألهی جرّ ثقیل
پای اسلام گرفتهست “سگِ اسرائیل”
نقشهی کشتن حجاج رقم میزد با
اثر لقمهی خوک از دهن آمریکا
خبری تازه به تازه دل ما می آزرد
فاجعه لحظه به لحظه دل ما می آزرد
به دلم شور فتادهاست که تا ظهر منا
حاجیِ ما شده قربانیِ عید الاضحی
وای از دست ابوداعش جلاد که داد
آبروی همهی عالم اسلام به باد
وقتی الگویش از اسلام ابوسفیان است
خواه ناخواه به فکر اجَلِ ایمان است
او از اعلان برائت که برائت دارد
یعنی بر گردهاش ابلیس، ولایت دارد
او “ملک” نیست که “عبد نجس شیطان” است
در “مسلمانیِ” او شک شده ، کِی “سلمان” است؟!!!
این رژیم از یمنی کودک و زن را کشته
ساخت از کشتهی بحرینی(بحرین) هزاران پشته
کار او پای نهادن به گلوی حق است
سنگ پرتابکنی سوی سبوی حق است
هم “نمر” کشته و هم در پی “قاسم” هستند
نسل در نسل ، همه “ذات العلائم” هستند
در همین لحظه که پیچم به خود و غرق عزام
باز در خاطر من زنده شده حرف امام:
“گر چه صدام جنایات زیادی کردهست
گویْ را آل سعود از دل و دستش بردهست”
… باز از روز منا خاطره دارم یاران
باز از غربتشان ابر بهارم یاران
هر تماسی که گرفتیم بلا فائده بود
وضعمان بیشتر از پیش بلا قاعده بود
یک نشان یا خبر از وضع پدر بود ؟ نبود
یا کسی با خبر از وضع پدر بود ؟ نبود
چند روزی شد وگفتند “پدر جان دادهست”
باز گفتند “ولی پیکر او مفقود است”
دل من ریخت … مبادا که اهانت بشود
کاش از دولت ما ، امر ، صیانت بشود
دولت اما نتوانست که کاری بکند
“نرمش” اینجا نتوانست که کاری بکند
من به ذهنم همهی خاطرهها میمانَد
پیش گوشم دل من تک تکشان میخوانَد
وقتی جان باختگان در عربستان ماندند
داشتند علتش از سستی ما میخواندند
چقدَر در پی این فاجعه دعوا کردید؟
با سگ هار مبادا که مدارا کردید؟
در پی زحمتتان هیچ گره وا که نشد
زخم مجروح منا نیز مداوا که نشد
رهبرا ! دست مریزاد که طوفان کردی
با بیانات خودت ، شاد، شهیدان کردی
وقتی از حنجرهاش نعرهی سرکش افشاند
وقتی بر کاخ ستم پارهی آتش افشاند
نه فقط نفخهای بر پیکرهی بیجان زد
ردّی از قصهی “لاسیف” به “بوسفیان” زد
پس از آن بود که رفتار سعودی برگشت
و بدنهای شهیدان…. که بزودی برگشت
آری ای آل سقوط این سخن آخر هست
هر که از راه خدا باز زَنَد کافر هست
کوری چشم تو ما عهد به مولا بستیم
همسفر با همه حجاج به دلها هستیم
قوم جالوت تویی ای شجر ملعونه
اصل طاغوت تویی ای شجر ملعونه
یاد من هست که از قدرت ما آشفتی
یاد من هست چگونه پدرم را کشتی
پدر از فرط عطش جان به خداوند سپرد
جرعه که نه ! به لبش قطرهای از آب نخورد
گفتم از سوز عطش، روزه به یادم آمد
از دل روزه بسی روضه به یادم آمد
یادم افتاد وصایای امام باقر
روضهی کرببلا جای امام باقر
ظرف ده سال بخوانید به صحرای منا
روضهی جد من و شاه شهید شهدا
در منا خاطرهی کرببلا زنده شده
صحنهی فاجعه با یکدگر آکنده شده
وای از پای که بر سینهی حاجی مانده
و خودش زیر لبش روضهی مقتل خوانده
خواند بر پیکر عریان منا ، آنشب ماه
ذکر “لا یوم کیومکْ یا ابا عبدالله”
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1395-07-14] [ 08:59:00 ق.ظ ]